تــــــــــــرنم یک تــــــــــــــرانه
ایا کسی صدای مرا گوش میکند ؟ دیوارهای خانه ی ما گوششان کر است آرام گریه می کنی و دم نمی زنی گویا همیشه گریه ی تو حرف آخر است بشکن هر آنچه باب دلت نیست بی درنگ آتش بزن به هرچه که غیر از تو درسر است من هم شکایتی ندارم فقط عزیز...!!! این روزها بدون تو یه جوری دیگه هست ....
سخت است حس کردن اینکه اضافه ای بیش نیستی دو طرفش بدجور به جان هم افتاده اند یکی می گوید نمی خواهد نمان یکی میگوید می خواهی بمان هیچکدامشان به فکر من نیستن که خرد می شوم زیر این همه حرف...
کاش می دانستی با چه تشویشی شما را در راهی که خواهی رفت دنبال خواهم کرد. اگر راه راست را در پیش بگیری، چقدر شاد خواهم شد و اگر کج و بیراهه بروی چه اشک هایی خواهم ریخت تا باور کنی محبت من بی همتاست !!! هم اختیاری است و هم غیر ارادی . آخ ... دلم میخواهد شما را خوشبخت و مقتدر و محترم ببینم. شمایی که برای من مثل یک رویای جان دار هستی. اما ... بگذار در حسرت دیدار تو بمانم ... بگذار پر التهاب بمانم ... گام بر می دارم و می روم به هر کجا شود جز اینجا اینجا که همه لحظه هایش بوی غربت,غم,اندوه می هد. می روم شاید پایان اینگونه نباشد اما این بار می خواهم پایانش را خودم بنویسم. در همه زندگی ام به این باور رسیده ام که زندگی یک بازی بیش نیست پس حال نوبت من است تا بازی را به سود خود به پایان برسانم. چه خوش باشد و چه بد باشد. به هر حال نامش را قسمت خواهند خواند؟؟؟؟؟ نترس… اگر هم بخواهم از این دیوانه تر نمی شوم گفته بودم بی تو سخت می گذرد بی انصاف حرفم را پس میگیرم… بی تو انگار اصلا نمی گذرد!… رویا هایی هست که هرگز تعبیر نمی شوند… اما همیشه شیرین اند… مثل رویــــای داشتن تـــــــو… مثل غرق شدن من ،در بوسه های داغ و تب دار تــــــــو…
دلکم که شکست
در حالیکه می دانی دروغ نمیتوانم گفت
عشق همه باور من است
با عشق زندگی میکنم
با عشق نفس می کشم
با عشق بیدار می شوم
من حتی با عشق فکر میکنم
به تو
به خودم
به بود و نبود
به من یاد داده اند که من وتو ما
و ما یعنی عشق
اما عزیز خسته و داغدار من ...
با همه اشتیاقم
بگذار در سوادی با تو بودن بمانم
بگذار هیچ جلوه ای از زمین در تصویر عاشقانه و خدایی خیال من نباشد
بگذار در اشتیاق دیدار تو بمانم ...
بگذار نفسهایم در ارزوی دیدار تو به شماره افتد ...
بگذار همه ان چیزهایی که خدا بی حضور مادی تو
بر من بخشیده است ... دست نخورده بماند
بگذار لطافت انتظار را در سینه پر اندوه خود
به تمامی لمس کنم ...
بگذار در افقهای خیالم را برای دیدار تو
به نظاره بنشینم ...
بگذار خلوتگاه درونم با هاله ای از نور خدایگونه روحت پوشانده شود ...
بگذار سوز و گداز سینه ام ...
پر جوش بماند ...
بگذار همیشه و برای ابد ...
دلتنگ تو بمانم ...
Sara |