تــــــــــــرنم یک تــــــــــــــرانه
. دلم غمگین غمگین است در این کومه در این زندان در این غوغای خاموشی در این جشن فراموشی در این دنیای بی مهر و کم آغوشی دلم ترسیده و تنگ است دلم ترسیده از آه پر از درد پدرهامان و از چشم پر از اشک تمام مادرها دلم آشوب آشوب است دلم سرد و تنم بی روح بی روح است نمیخواهم، نمیخواهم دگر این زندگانی را و دل را نگاهم خیره بر بالا به دنبال نگاهی ساده میگردد و میبینم، و میبینم هوای گریه دارد آسمان هم پای چشمانم میروم آرام گونه ام خیس است آسمان میبارد امشب بر من و بر گریههایم سخت… .
:) welcome 2 my web
نظرات شما عزیزان:
+ شنبه 9 دی 1391 Ɔσммɛит
|
13:26 | سارا جون | Sara |